خاطرات دانشگاه از مینا تنپوش . بازنشر از وبلاگ مینا تن پوش
توی دانشگاه مون دروس عمومی دختر و پسر مختلط هست اون هم اومد و ردیف اول نشست. دقیق یادمه که مقنعه ام رو جلوی چشم اون و با پر رویی در اوردم و گذاشتم توی کیفم و مقنعه سرمه ای تمیز ترم رو سرم کردم و اون اعتنا نکرد و من در جواب یکی از بچه ها که پرسیده بود کی استاد این درس رو میشناسه؟ خانمه؟ یا اقاست ؟ جواب دادم و با کنایه گفتم : وااا؟ خب معلومه که شهروز اسم اقایانه ست دیگه... البته از بچه ها شنیدم که همچین اقای اقا هم که نیست ..... چطور بگم ، موی بلند ، کمر هفت ، سینه ی نخت ، سر بالا قد بلند ، ابرو کمون ، گیس قشنگ ، لباش همیشه قرمزه انگاری ماتیک زده باشه ، بعدشم چشم عسلی موی خرمایی ، چهره سفید و بلورین ، لهجه فارسی غلیظ ، مکش مرگ مار ، همیشه هم نگاهش رو میدزده و از چشم در چشم شدن با دانشجوهای دختر خودداری میکنه . در کل خودم هرگز ندیدمش ولی یکی از بچه های خوابگاه اینا رو راجع بهش میگفت ، چون ترم قبل این درس رو باهاش داشت.
سمیه پرسید ؛ وااا! مگه قراره بیادخواستگاری که از ظاهرش حرف میزنی ، من منظورم این هستش که استاد سختگیر و منضبط و قانونمند مثل استاد تبری هست که بعد دو جلسه غیبت ادم رو از لیست خط میزنه یا نه . ؟ مرجعش چیه؟ ما کدوم کتاب رو بایستی بخونیم؟ قراره مثل استاد علی نژاد توی تایم کلاس راجع به خاطرات سفرهای اروپایی نقل خاطره کنه و سر جلسه امتحان سوال از سر قله ی قاف خلق کنه و همه رو از بیخ نمره ۹/۷۵ بده و رد کنه یا که نه؟ مث استاد مولایی با علم و سواد و محبوبه ؟
گفتم: والا نمیدونم ، این دومین ترمی هست که توی این دانشگاه درس میده ، فکر کنم سنش حدود پنجاه باشه .
یکباره پسرکی که تازه وارد و ترم اولی بود سرش رو از روی دستاش و سر میز بلند کرد و با چشمای خوشگل و نگاه گیرا زول زد تو چشمام و نگاهمون گره خورد به نگاهه هم ، بی مقدمه گفت : مرجع استاد کتاب های ال و بل و جیمبله . ادم بدی نیست اما......
سمیه گفت؛ اما چی؟
_ اما خیلی خودشیفته و مغروره . زبان باز و زیرک ، سختگیر نیست ، توی کلاس هم نصف وقت رو راجع به مباحث تخصصی و ادبی تدریس میکنه و یه تنفس میده و بعد راجع به مباحث روز و جایگاه ادبی و یا نقد و بررسی اثار معروف و یا سبک های هنری و یا حواشی جامعه نویسنده های مطرح کشور و یا بین المللی حرف میزنه. بعدشم اصلا طوری نیست که بخواد بره پای تخت تابلو و اخم کنه و از بالای عینک به بقیه نگاه کنه ، معمولا میره ته کلاس میشینه . و بقیه دورش نیمکت میچینند ، حضور غیاب هم نمیکنه ، ولی همیشه کلاسش رو همه میایند و کسی غیبت نمیکنه ، چون این درس سه واحدی حساب میشه و روی معدل تاثیر بالایی داره معمولا سعی میکنه که به بچه ها نمره ی پایینی نده ، حتی موقعش برسه قبل امتحان به بچه ها میگه که همگی از یک نوع خودکار ابی رنگ مشابه و هم مارک و هم نوع با خودش برای پاسخ دادن به سوالات استفاده کنن ، تا وقت تصحیح کردن بتونه بجای بچه ها چهار جوابی ها رو تیک بزنه و نمره شون رو ببره بالا . درضمن چیزای مهم و نکات بدرد بخوری میگه ، . شماها هیچ میدونید میتونید این درس سه واحدی اسان رو دو بار پاس کنید
من و سمیه و بیست نفر دیگه همگی نیمکتامون رو چرخوندیم سمتش و گفتیم که نه!...... مگه میشه؟
سمیه گفت؛ مگه خول شدیم که بابت انتخاب واحد درس سه واحدی دو بار پول بدیم؟
یکی از پسرا گفت؛ بار اول بشیم این درس رو شانزده و سه واحدش رو پاس کنیم بعد مجدد چه دلیلی داره که بریم باز همون درس رو پول بدیم و انتخاب واحد بکنیم؟ همه سعی میکنن واحد هاشون رو پاس کنن و زودتر مدرک بگیرن، بعد ادم مگه بیکاره که درس ادبیات عمومی رو دو بار بشینه کلاس و پاس کنه ، که چی بشه؟ .
پسره لبخندی زد و نگاهی به درب کلاس کرد تا مطمین بشه استاد نیومده ، چون خیلی تاخیر داشت ، درب کلاس هم بسته بود ، و فضای محیط دانشگاه در غروب مهر ماه ارام و ساکت بود. پسرک موبلند گفت؛ خب شما خیلی بی تجربه و خام هستید . بزارید راهنمایی و کمک تون کنم . من از همه ی شما بیشتر درس خوندم و واحد پاس کردم پس بزارید بهتون شگرد و راه رسم زرنگی و زیرکی رو یاد بدم ، شما میتونید از اسان بودن این درس سه واحدی در ترم اخر به نفع خودتون بهره ببرید ، چون دروس تخصصی ترم اخر به حدی سخت هست و اساتید سخت گیر و سوالات کشوری و با جزوات غریبه و مباحث متفاوت با اونچه که طی ترم در کلاس گفته شد و فشار پاس کردن واحد ها از لحاظ روحی ، ذهنی ، فکری ، و استرس نبرد شما با زمان و تمام کردن تموم واحد ها تا مبادا ناچار بشید واسه خاطر یه درس سه واحدی یک ترم اضافه تر در این شهر غریب در به در بشید و از طرفی شهریه ثابت هم پرداخت کنید واسه خاطر تنها یک یا دو درس باقیمانده و تمام اینها بعلاوه نمرات و معدل ها و افتادن های ترم های پیشین روی دوش شما سنگینی میکنه و بعید میدونم از ملاک و مبنای اساتید دروس تخصصی خودتون اگاهی داشته باشید ، این حقیقت تلخ که اونها به بهترین دانشجوی خودشون نمره ی ایده ال ۱۲ رو میدن سبب وحشت شما و ایجاد دلهره و اضطراب از پایین اومدن معدل ترم اخر شما میشه و در بهتربن شرایط شما تمامی دروس و واحد ها رو که تخصصی هستن با نمره ی ۱۲ پاس میکنید و کافیه یک درس رو بشید یازده و هفتاد و پنج. تا اونوقت معدل ترم اخرتون پایین تر از ۱۲ بیاد و شما مشروط بشید. یعنی تمامی واحد ها رو مجدد میبایست پاس کنید و اگه دومین ترم مشروط شدن تون باشه با سر افکندگی معرفی به استاد میشید و تعهد و یه نوبت دیگه تکرار چنین سناریویی مساوی با بر باد رفتن زحمات شما در تمام این سالها و اخراج از دانشگاه و مدرک بی مدرک . حالا بماند به اینکه چه هزینه ی بالایی از لحاظ ریالی و زمانی خرج کردید.
سعیده پرسید: خب چاره چیه؟ من الان ترم سومم و دو بار مشروط شدم . اگه یکبار دیگه هم بشم اخراجم و واحد های تخصصی رو پاس نکردم . چی ربطی اینا داره به ادبیات؟
پسرک گفت: شما میتونید برای بار دوم و مجدد این سه واحد رو انتخاب واحد کنید و حتما سر کلاس به استاد بگید که یکبار پاس کردید و بخاطر بالا بردن معدل ترم و جلوگیری از مشروط شدن این سه واحد رو برداشتید . تا حتی دیگه لازم نباشه حضور فیزیکی در کلاس داشته باشید و حالا فرض کنید هفت درس سه واحدی تخصصی سخت با اساتید رنگاوارنگ و با رحم و بی رحم ، غمخوار و یا از اونایی که با پنبه سر میبرند دارید و حالا وجود درس اسان و راحتی که از قضا سه واحد هم داره و خیلی روی معدل تاثیر گذاره رو با نمره ی بیست کنار باقی نمرات دارید ، و خب صد در صد معدل شما رو از زیر ۱۲ به حدود ۱۵ میرسونه و لا اقل از زیر ۱۰ به ۱۳ میرسونه و از مشروط شدن جلوگیری میکنه . در لیست نمرات نهایی هم شما مجاز هستید به دلخواه یکی از نمرات رو از دو نمره ی متفاوت ادبیات رو انتخاب کنید و نقص سیستم اموزشی ما و شکاف و خلا قوانین دانشگاهی و اموزش عالی ما اینجاست که حتی اگر اون موقع بیایید و بگید نمره ی اولین ترمی که ادبیات عمومی رو بطور مثال در ترم دوم تحصیل پاس کردید رو بعنوان نمره ی نهایی انتخاب میکنید اون وقت اون بیست شما حذف خواهد شد و خودکار معدل شما به زیر ۱۲ خواهد رسید ولی متاسفانه و یا خوشبختانه معدل هر ترم پیش از این ماجرا در سیستم سراسری ثبت شده و تغییر نخواهد کرد . پس شما یه بیست سه واحدی به معدل ترم و معدل کل خودتون هدیه و اوانس دادید . البته این ماجرا رو نباید جایی جار بزنید ، چون کمتر کسی خبر داره . بجز اساتید ادبیات و مدیر گروه و افراد ترم بالایی .
منیره پرسید ؛ خب چطوری هفت تا درس سه واحدی برداریم بعلاوه ادبیات سه واحدی؟ اینا که سرجمع شد ۲۴ واحد؟ مگه بیشتر از ۲۰ واحد هم میشه انتخاب واحد کرد؟
پسرک گفت : اگر بالای فرم انتخاب واحد به مسیول ثبت انتخاب واحد و یا امور دفتری و یا مشاور و یا مدیر گروه و یا معاون و یا یکی از اساتید تخصصی رشته تون بگید تا پیوست کنه شما ترم اخر هستید میتونید تا ۲۵ الی ۲۶ واحد هم انتخاب واحد کنید استثناء . اگر هم کسی پیوست نکرد باید خودش به متصدی ثبت انتخاب واحد شفاهی یاداوری کنه که کلوز لیست و یا فینیش چارت شده . معمولا اصطلاح Bye list مخفف همین تبصره و رایج توی اساتید و پرسنل دانشگاهی هست . یعنی اخرین لیست .
(همگی کف کردیم و سریع نکته برداری میکردیم تا یه وقت یادمون نره چی گفته بود ، وای خدای من عجب نکته ی خفنی ، چه مشاوره ی مفتی و مجانی به موقعی بود چون من ترم بعد لازم میشه )
محمد نوبری گفت؛ داداش مگه شما چند ترم خوندی که اینقدر خوب بلدی همه چی رو؟
پسرک گفت : من شانزده سالگی دیپلم گرفتم ، چون ابتدایی جهشی خونده بودم ، بعد چند ترم دانشگاه پیام نور فراگیر خوندم علوم اجتماعی و بعد رشته ی اصلی خودم دانشگاه دولتی در هجده سالگی کاردانی قبول شدم . و رفتم پنج ترم یعنی دو سال ونیم بعلاوه ی دوتا ترم تابستونی واحد پاس کردم و مدرک کاردانی و معادل فوق دیپلم گرفتم وبعد برای کاردانی به کارشناسی در ازمون ناپیوسته قبول شدم ، رفتم دانشگاه و شهر شیراز و بعد پنج ترم یعنی دوسال و نیم با دو تا شش واحدی ترم تابستونی کارشناسی گرفتم و بعد واسه ارشد قبول و رفتم مشهد باز دو سال و نیم یعنی پنج ترم با دو تا ترم تابستانی شش واحدی خوندم که البته ابتداش دو ترم خوندم و بعد انتقالی گرفتم و یک ترم دیگه هم خوندم و یک ترم مرخصی گرفتم و مجدد قانون گذاشتن هرکس فقط میتونه برای ارشد در استان خودش بخونه و من دوباره از یه شهر به شهر خودم و مرکز استان رفتم و یه ترم دیگه هم خوندم و حالا بگذریم از اینکه واسه پایان نامه و دفاعیه و تز و غیره چه گذشت بر من ، سرانجام بعد ورود به دبستان در هفت سالگی تونستم در۲۴سالگی فارغ التحصیل بشم الان مجدد واسه دکتری قبول شدم و اگه خدا بخواد این هم پشت سر میزارم ، البته تمام سالهای پایانی رو بعنوان استادیار تدریس میکردم و الی اخر.....
مرجان با دهانی باز و چشمانی منبسط گفت؛ وااااااااااا خسته نشدی؟
نگین پوزخندی زد وگفت؛ اگه راست میگی پس چرا اومدی و این واحد رو انتخاب کردی واسه پاس کردن؟ مگه دروس عمومی رو نمیشه انتقال داد؟ خب شما که یکبار پاس کردی . دیگه چرا؟
محدثه گفت؛ نه ، داره ما رو سر کار میزاره ، چون این دانشگاه که تا مقطع کارشناسی بیشتر نداره پس چرا این دانشگاه اومدی ؟
پسرک گفت : خب چون منم مث شما این ساعت اینجا کلاس دارم . حق با شماست ، اینجا تا کارشناسی داره و من هم چند سال پیش در اینجا کارشناسی خودمو گرفتم ، الانم دانشگاه پردیس کرج برای دکترا پذیرفته شدم و فردا جلسه اشنایی با استاد و جلسه توجیحی دارم و باقی جلسات هم دیگه مث قدیم غیر حضوری نیست و باید رفت
- یکی از پسرهای تازه وارد شده به کلاس پرسید: تو چند سالته مگه؟
پسرک لبخند زد و گفت؛ من ۲۵سال .
- درب کلاس باز شد و یه خانم میانسال با اضطراب وارد کلاس شد ، معلوم بود از اون تیپ کسایی هست که واسه خاطر ارتقا شغلی مجبور شده بیاد و با پنجاه سال سن دانشگاه بشینه.
-سمیه پرسید ؛ پس این استاد چی شد؟ چرا نیومده ؟!...
من گفتم ؛ نه اومده ، چون ماشینش توی حیاط پارک بود .
محمد نوبری از ته کلاس گفت: کدوم ماشین؟ فقط یه کوپه بژ پارک هست که اونم واسه این رفیق مون هست .
- تعجب کردم، برگشتم و نگاهی کردم و از محمد پرسیدم ؛ کدوم رفیق؟
- محمد که همیشه دگمه ی پایین پیراهنش بخاطر شکم گنده اش بازه در حالیکه سرپا ایستاده بود و تکیه به دیوار ته کلاس زده بود گفت ؛ واسه این اقا که موهاش بلنده .
- بعدشم رو کرد و ازش پرسید : شما چطور موقع ورود به دانشگاه حراست بهت گیر ندادش بخاطر موی بلندت . ؟!
- کمی سکوت و لبخند معنادار پسرک که در ذهن تک تک مون مرور میشد و بیصدا یک چبز رو فریاد میکشید . جو سنگین شده بود که نرگس از دانشجوهای قدیمی و ترم اخری دانشگاه وارد شد و درب زد و با حالت شرمندگی و ندامت بابت تاخیرش وارد کلاس شد ، سرش پایین بود و بی اونکه نگاه کنه و ببینه که استاد نیومده هنوز با لحن نادم و شرمنده وار گفت: استاد ببخشید بخدا، کلاس دیگه ای داشتیم که تداخل زمانی داره با این کلاس . ببخش که دیر اومدیم ، میدونیم که نبای بعد ورود استاد وارد کلاس شد ، ولی ....
- یهو همگی زدیم زیر خنده و من بهش گفتم ؛ خاک بر سرت پاچه خوار ارشد کلاس ، چه منت و خواهشی راه انداخته ، بیا بتمرگ پیش خودم بشین ببینم چرا کم پیدایی !؟
- نرگس با حالتی وحشت زده و شوکه شده لبش را گاز گرفت و پشت دستش زد و با چشم و ابرو ادا اشاره زد و از جایش تکان نخورد و با زبان بی زبانی شروع کرد به اشاره کردن و گفتن چیزی که هیچ کدام نمیفهمیدیم منظورش چیست ، من گفتم ؛ چرا خولبازی درمیاری نرگس؟ استاد هنوز تشریفش رو لش نیاورده الحمدالله ..... بیا بشین برات یه نیمکت پیش خودم خالی گذاشتم . راستی تو که گفته بودی یکبار این درس رو پاس کردی .و هجده شدی ، الان فهمیدم چرا باز داری پاس میکنیش ، ای خالیبند تو که گفته بودی استاد ماشینش کوپه بژ رنگه . بازم خالی بستی ؟
سکوت کوتاهی شد و پسرک موی بلند گفت ؛
سرکار خانم نرگس مهدویان فر شما میتونید تشریف ببرید و به کلاسی که زمانش تداخل داره با این جلسه برسید ، چون ترم تکرار برداشتید نیازی به حضورتون نیست . فقط سر جلسه امتحان خودکار بیک ابی یادتون نره . هر سوالی که نمیدونید جواب چیه به هیچ وجه علامت نزنید چون ممکنه غلط باشه و من هم نتونم کمکی کنم ، اما اگر خالی بزارید شاید راه داشته باشه که یه اتفاقاتی بیفته . موفق باشید.
نرگس هم خیلی رسمی و خشک گفت ؛ خیلی ممنون استاد ، متشکرم ازتون. با اجازه .
پسرک : بسلامت .....