مقدمه
سخن مدیریت وبلاگ
برخی از روزنوشت های موجود در فضای مجازی شخصی هستن . گاهی شبیه به دلنوشته و احساسی هستن . برخی خیلی آرام و بدون هیجان. گاهی شبیه به متن های دفترچه خاطرات میشن. گاهی ارزش خواندن ندارن و صرفا ثبت روزمرگی های نگارنده هستن . ولی گهگاهی پیدا میشه... به ادامه متن بروید... .
نگرانم . چرا بی تجربه ترین ها خیال میکنند شجاع هستند و باید کار مهمی انجام بدهند .
دهه هشتادی های عزیز ، شماها انگار متوجه نیستید ، تا الان رعفط اسلامی شامل حال شما شده ، وگرنه اگر قوه قضائیه قصد برخورد با شما و ختم اغتشاش داشت سریع چهار تا توی هر شهر در ملاعام دار میزد تا واسه درس عبرت بشه . بخدا دلشون نیومده . چون شماها سرمایه های این کشور هستید . پس کمی فکر کنید . دارید بازی میخورید . این حرف من نیست . بخدا با کسی مشورت میکردم که تمامی مخاطبین من هم اسمش و شخصیت اون رو خوب میشناسن ، و محبوب هست ، حتی اون هم دقیقا با من هم نظر بود . . خب من از یه جنبه و دیدگاه دیگه ای دارم به ماجرا نگاه میکنم . نگران شماهام . تو رو خدا نکنید . این بازی بازی بزرگانه . اگر غلط میگم لطفا منو راهنمایی و توجیح کنید ، نه اینکه فحش بدید . ما همه هم وطن هستیم . چیه افتادیم به جون هم . خجالت داره . هر دو طرف کمی توجه کنن . بخدا ختم ماجرا کار یه دستور و اشاره خودکاره . ولی همش کوتاه اومدن . چون نخواستم جوان های وطن بیشتر از این متضرر بشن . کمی فکر کنید .
نفس عمیق کشیدم و دسته گل رو با لطیف ترین حالتی که می شد توی دستام نگه داشتم
چون در صورت سوءقصد و شلیک و مرگ آنان بشود از اثر انگشت شان بروی خودروی مرتبط ، قاتل را شناسایی کنند
متن متفرقه و جالب انگیز . برای خواندن ادامه مطلب کلیک نمایید
💎راهکار مناسب برای خانمهایی که دوست ندارند بعد از مرگشان هم،شوهرشان زن بگیرد.👇👇👇
💎خانمهای عزیز،همیشه یه کاغذ تو جیبتون باشه که روش نوشته باشین “کار شوهرمه”،
اگه یه بلایی سرتون اومد، تصادف کردین یا به قتل رسیدین پلیس بره سراغش که بره زندون و خیلی بهش خوش نگذره و زن دیگه بگیره!😄😂
😂😂😂#طنز 👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
بهار ، وقتی نیستی میریزد بر سرم
رگبار تند و پر تکرار خاطرات . . .
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
هیس . . .
حواس تنهایی ام را با خاطرات باتو بودن پرت کرده ام
بگو کسی حرفی نزند
بگذار لحظه ای آرام بگیرم ، بهار
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
یادت هست ، خیالت هست ، خاطراتت هست
فقط کمی جای تو خالیست ، خدا را شکر که هرگز نمی آیی ؟
چون برایت جایی نمانده، سراپا غرق خودت هستیم.
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
مرا محکـم تر در آغوش خود بگیـر . . .
من هنوز هم نـمی خواهم تـو را . . .
به دسـت خاطرات ” لـعنـتـی ” بسپـارم . . .
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
ﻫﺮ ﺁﺩمی ﮐﻪ ﻣﯿﺮﻭﺩ . . .
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ
ﯾﮏ جایی
به ﯾﮏ ﻫﻮﺍﯾﯽ
ﺑﺮمبگردد !
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻫﺴﺖ !
ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺧﺎﻃﺮﻩ ! حتی یک قانون. مانند گرد بودن زمین، و دست روزگار.
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
دست خالی که نمیشود به پیشواز خاطره رفت !
من هم وقتی چمدانم پر از گریه شد راه میافتم . . .
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
کاش دفتر خاطراتم چراغ جادو بود
تا هروقت از سر دلتنگی به رویش دست می کشیدم ،
تو از درونش با آرزوی من بیرون می آمدی . . .
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
من هر روز تلاش می کنم که در خاطرم بماند
و تو هر روز تلاش می کنی که فراموش کنی . . .
چه بلاتکلیفند خاطراتمان !
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
خاطره یعنی یک سکوت غیر منتظره میان خنده هایی بلند !
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
چه یکی باشد چه صدتا
خوب که باشد دمار از روزگارت درمیاورد …
خاطرات را میگویم !
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
چه سخت است مرور کردن خاطراتی که روزی شیرین ترین بودند
اما حالا آنقدر تلخ شده اند که هم دلت را به درد می آورند
هم اشکت را در می آورند !
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
گاه خاطرات خنده دار
ساده ترین بهانه برای گریستن میشوند …
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
متن خاطرات برای استوری
زندگی زیباست که گاه خاطره ای در میان خاطره ها
خاطره ی خاطره ها می گردد …
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
به من مجوز چاپ نمی دهند
میگویند داستانی که نوشته ای قابل باور نیست
اما من فقط خاطراتم را نوشته بودم
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
من ازت خاطره دارم وقت بارون
این خودش درد کمی نیست !
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
دارم برگ میکشم اما نه سیگار برگ
برگ برگ خاطرات سوخته ام را که داخل سیگارم ریخته ام …
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
هر روز که بیدار می شوم وحشت زده قاب خاطرات ذهنم را مرور میکنم …
هیچ بعید نیست تو از آنجا هم رفته باشی !
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
روی برگ های خاطرات نوشتم دلتنگم …
پائیز شد و خاطرات رنگشون زرد شد و از شاخه های دلتنگی روی سنگفرش آرزوها ریختن تا زیر پای غرور و بی محبتی له بشن …
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
از اتاق خاطراتم بوی حلوا بلند شده است ؛ آرام فاتحه ای بخوان …
شاید خدا گذشته ام را بیامرزد !
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
بهار دل نازک من،
هر کسی برای خودش خیابانی دارد ، کوچه ای ، کافی شاپی
و شاید عطری که بعد از سالها خاطراتش گلویش را چنگ میزند …
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
یار
میخواهم یادت را طلاق دهم ولی چکار کنم که از عهده مهریه سنگین خاطراتت بر نمی آیم
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
تو برای همیشه میروی و من چقدر کار روی سرم ریخته !!!
خاطرات زیادی برای فراموش کردن دارم …
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
جور میکند خدا در و تخته را با هم آنطور که تو و مرا …
تو خاطره ساز و من خاطره باز !
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
کوه های غرورم از گناه رفتنت آب شده ؛ تا قبل از سیل برگرد …
سیل که بیاید همه را با خود می برد حتی خاطراتت را !
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
تقصیر از من است ، آن زمان که گفتی قول بده همیشه کنارم بمانی یادم رفت بپرسم کنار خودت یا خاطره هایت ؟؟؟
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
میروم تا در آغوش خاک قرار گیرم و تمام خاطراتمان را به خاک بسپارم چون دیگر بعد تو پناهی بهتر از آغوش خاک ندارم !
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
چشمم به گیسوانت که می افتد تمام خاطراتمان آرام آرام ، زنده می شوند
یک به یک ، مو به مو …
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
با یاد تو این ستاره ها رنگی بود
این دفتر خاطرات من سنگی بود
از درس کلاس عاشقی سهمم باز
یک زنگ فقط دوری و دلتنگی بود
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
قانون بقای خاطره :
انسان نمیتواند از خاطره فرار کند بلکه از خاطره ای به خاطره ی دیگر غرق میشود
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
مراقب باش !
پشت هر توپ ، کودکی می آید . . .
پشت هر خاطره ، اشکی . . . !
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
> متن بی معرفتی
یکی بیاید دست این خاطره ها را بگیرد
ببرد گردش
کلافه کرده اند مرا
بس که نق می زنند به جانم
خسته شده ام از گذر خاطرات
رفت
آنقدر ساده که باورش نمی کنید . حتی پشت سرش هم نگاه نکرد
من هم می روم به همان جاده ای که می خواستم اولین جای شروع زندگیمان آنجا باشد
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
بعضی وقتا آدم یه جمله هایی رو میخونه و یه نفس عمیق پشتش میکشه و توی یه ثانیه یه دنیا خاطره میاد جلو چشمش
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
چقدر باید بگذرد ؟
تا من در مـرور خاطراتم وقتی از کنار تــو رد می شوم .
تنـــم نلــرزد . . .
بغضــم نگیــرد . . .
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
متن در مورد خاطرات
بعضی دوستیا
شوخی شوخی میان و جاگیر میشن توی دلت
تبدیل به یه عشق عمیق میشن
ته نشین میشن توی قلبت
ولی
تو سکوت میرن
سخته ، اما قشنگه
باید بلد باشی چطور با یه خاطره کنار بیای
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
به صدایت که معتاد شدم رفتی !
حالا هر روز خاطره تزریق میکنم . . .
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
زیر درخت سیب نذر کرده ام به آمدنت . . .
فصل شکوفه زدن از خاطرات نزدیک است !
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
میگفتند باران که می بارد بوی خاک بلند میشود . . .
اما اینجا باران که میزند فقط بوی خاطره ها می آید . . .
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
حرف تازه ای ندارم فقط خزان در راه است . . .
کلاه بگذار سر خاطراتی که یخ زده اند ، شاید یادت بیافتد جیب هایت را وقتی دست هایم مهمانشان بودند
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
وشاید سال ها بعد . . .
بی تفاوت از کنار هم بگذریم و . . .
در دل بگوییم : . . .
آن غریبه ! چقدر آشنای خاطراتم بود ! . . .
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
بیشتر بخوانید >> متن امیدبخش
گاهی عمیقاً مایلم « ماهی » باشم!
ماهی حافظه اش هشت ثانیه است !
بی هیچ « خاطره » ای . . .
هیچ !
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
متن یادآوری خاطرات
خاطرات را باید سطل سطل ازچاه زندگی بیرون کشید . . .
خاطرات نه سر دارند و نه ته . . .
بی هوا می آیند تا خفه ات کنند . . .
میرسند گاهی وسط یک فکر . . .
گاهی وسط یک خیابان . . .
سردت می کنند ، داغت میکنند . . .
رگ خوابت را بلدند ، زمینت می زنند . . . !
خاطرات تمام نمی شوند . . .
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
دوباره عود میکند عفونتِ لذیذِ خاطراتِ تو !
کرخت میشوم !
بغض میکنم !
سست میشوم !
گول میزنم خودم را که لیاقت مرا نداشت . . . !
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
از یک جایی به بعد ، نه بال بال میزنی !
نه دِل دِل میکنی !
نه داد و بیداد میکنی !
نه گِریه میکنی !
نه مشتتو میکوبی تو دیوار !
نه . . .
از یه جایی به بعد فقط سکوت میکنی یا با خاطراتت زندگی میکنی
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
یکی از بدترین ظلم هایی که “ عطرها ” و “ آهنگها ” به ما میکنن اینه که بدون اجازه گرفتن ، هولمون میدن وسط خاطرات
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
جا گذاشتی
رد خاطراتت را جا گذاشتی ! مال ناراضی از گلوی ما پایین نمیرود
بیا برش دار
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
نمی شود دوستت نداشت
لجم هم که بگیرد از دستت ، نهایتش این است که دفترچه ی خاطراتم پر از فحشهای عاشقانه می شود
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
شاید از مد افتاده باشد ، شاید دیگر اندازه ام نباشد !
اما همچنان عطر خاطره میدهد پیراهنی که روی شانه هایش اشک ریخته ای !
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
متن در مورد خاطره ها
تقصیر تو نبود !
خودم نخواستم چراغ قدیمی خاطره ها خاموش شود !
خودم شعرهای شبانه اشک را فراموش نکردم !
خودم کنار آرزوی آمدنت اردو زدم !
حالا نه گریه های من دینی بر گردن تو دارند،
نه تو چیزی بدهکار دلتنگی این همه ترانه ای …
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
بعضی دوستیا شوخی شوخی میان و جاگیر میشن توی دلت !
تبدیل به یه عشق عمیق میشن …
ته نشین میشن توی قلبت …
ولی یه روز خیلی راحت تو سکوت میرن !
اونجا باورش سخته، اونوقته که باید بلد باشی چطور با یه خاطره کنار بیای !
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
بیشتر بخوانید >> متن وفاداری
ﺧﺎﻃﺮﻩ الکل ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﭙﺮﻩ !
ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺧﺎﻃﺮﻩ س …
می مونه ﻭ دمار از روزگارت در میاره !
——–₪❖❖💜❖❖₪——–
لعنت به بعضی آهنگــــا
به بعضی خیابونــــا
به بعضی حرفـــا
به بعضی باغبون های سر به هوا
به اونایی که آمار دستشون نیست
به اونایی که خبر گلباغ خودشون رو ندارن
به اونایی که با جنبل و جادو کار پیش میبرن.
اگر فرصت بازگشت به قدیم را داشتم ..... پویش داستان نویسی . داستان برگزیده توسط مهتاب مرادبیکی این داستان هست که براتون در ادامه مطلب گذاشتم . لطفن کلیک کنید روی ادامه ی نوشته .......
در این مطلب به جلد نهم و دهم کتاب موفق کلیدر می پردازیم . و گریزی به جملاتش خواهیم زد .
بیگ بنگ: تصاویر مریخنورد “استقامت” از مریخ، شواهد بیشتری را در مورد وجود یک دریاچه باستانی
متن بدایه از پیج شین براری دریافت
عنوان: شین براری داستان کوتاه ادبی
حجم: 9.06 مگابایت
توضیحات: محتوای آموزشی در راستای علوم تربیتی و تربیت فرزندان درون این متن بظاهر ب ) خاطره نویسی خلاق از شهروز براری
کلیک نمایید داستان کوتاه خلاق 🏷 ۲ ساعت مانده به حرکت 🖋دریافت
توضیحات: فایل پی دی اف🔖 داستان کوتاه به نام : دو ساعت مانده به حرکت 📚
فایل pdf بعدی...
فایل پی دی اف نوشته متفرقه با نام پروانه 🦋دریافت
عنوان: شین براری داستان کوتاه اعضای کانون
حجم: 76.8 کیلوبایت
توضیحات: کلیک نمایید pdf 🦋
pdf nextly ....
داستان کوتاه ادبی 🔻 کارگر بیمار 📚دریافت
عنوان: شین براری
حجم: 102 کیلوبایت
توضیحات: کارگر بیمار پی دی اف 🥀
ش بی تو با تو بودم از شین براری
وبلاگ تهران ناول شین براری کلیک کنید
مشخ خاطره نویسی بدایه های شین براری 🏷 پی دی اف رایگان دریافت
تفاوت بین آسان و مشکل
زمین خوردن با یک سنگ آسان است، ولی بلند شدن مشکل است.
لذت بردن از زندگی آسان است، ولی ارزش واقعی دادن به آن مشکل است.
قیمت تو به اندازه خواست توست،
اگر خدا را بخواهی، قیمت تو بی نهایت است
و اگر دنیا را بخواهی، قیمت تو همان است که خواسته ای.
بدایه نویسی
انگار زمانی در جایی کسی به بهاره گفته بود که ؛ همیشه خوشبین باش چون خوشبینی ، عین آهنربا و جذب کننده ی خوشبختی های روزگار عمل میکنه توی زندگیت. و ایمان دارم که بهاره این جمله رو با جون ودلش شنیده بود و شدیدا آویزه ی گوشش کرده بود انگاری تنها رسالت زندگیش عمل کردن به این جمله بود و با تمام وجودش تلاش میکرد تا مثبت باشه و مثبت بیاندیشه و مثبت فکر کنه تا انسان ها و اتفاقات مثبت سمتش جذب بشن ولی دریغ از یک نوک سوزن واقع بینی و منطق ... چی بگم که هر چی بگم قادر به شرح صحیح عمق این استراتژی درون زندگیمون نخواهم شد . چون تصورش هم محال ممکنه. اصلا ولش کن . الان نوبت من توی دادگاه رسیده و هنوز هم از اینکه به پشت سفته ی ضمانت وام دویست هزار تومنی دانشجویی بهاره رو امضا کردم پشیمون نیستم چون هیچ وجه حاضر نیستم بهاره بخواد دستاش دستبند بخوره و پاش به پایگاه و بازداشتگاه د دادگاه باز بشه . فقط عجیبه که چرا بهار با پنجاه متر فاصله توی راهروی دادگاه پشت مادرش پنهان شده و گاهی فقط یواشکی و دزدکی نیم نگاهی میکنه و مجدد سرش رو میدزده و پنهان میکنه خودشو پشت چادر مادرش . هنوزم لبخند روی لبش هست ولی یک جای کار میلنگه خب چرا منو دستبند زدند؟ ... هرچند بقول بهاره باید مثبت فکر کرد تا مثل آهن ربا خوشبختی ها جذب بشه به سمت آدم. اره حق با اونه . منم دقایقی قبل رفتارم با سرباز صحیح نبود . لحظه ای که جلوی قاضی دستم رو باز کنن خودم ازش دلجویی میکنم و خب اون ماموره و معذور . تقصیرش نیست تقصیر کار اصلی اون مافوق کم شعورش هست که بهش چنین دستوری داده . این بنده ی خدا که سرباز وظیفه ست و بی گناه . برام عجیب هست چرا توی کلانتری یهو شلوغ شده بود و اون همه خبرنگار اومده بودن . رفتم جلو تا منم سر و گوشی آب بدم ببینم چه خبره ولی انگار سوء تفاهم شد و عکاس ها و خبرنگارها از من داشتن عکس میگرفتن و سوال میپرسیدن. خنده ام گرفته بود و انگار که نه انگار که اینجا تهران هست و یهو حواسم پرت شد و خیال کردم هنوز توی کردستان هستم و خواستم بگم بهشون که ؛ چی میگید؟ به زبان کردی گفتم ؛ چه ژی ؟
بگذریم انگار قاضی تازه اومدش . چه قدر هم تشریفات داره . لابد قبل از من میبایست پرونده ی همون شخص مهمی که بخاطرش خبرنگار ها اومده بودن داخل کلانتری برگزار بشه چون تموم خبرنگارها و دوربین صدا و سیما و صدابردار و مجری و هزار تا چهره ی آشنا از شبکه خبر هم اومدند اینجا...
چشمم به بهار می افته . الهی بمیرم براش این دختر چقدر خوش قلب و ساده لوح و لطیفه . از برگ گل هم نازکتره دلش . طوری رفتار میکنه که انگار این همه هیاهو و شلوغی و تشریفات واسه خاطر من براه افتاده .... خدایا یکم به این دختر عقل بده و یکمی هم به من فرصت . تا ترم آخر امتحانات رو بدم و برم خواستگاری .
لحظه ای رو تصور میکنم که قاضی بفهمه بخاطر یه وام دویست هزار تومنی دانششجویی یک دانشجوی آبرومند این سرزمین رو دستبند زدند و اینطوری ترور شخصیت و توهین کردن بهش . .
اخ که اون لحظه دیدن داره و بی شک چنان فریادی سر سرباز بکشه و از دستش شاکی بشه که نگو و نپرس .
از طرفی هم من پشتم محکمه . چون دقیق دویست هزار تومن پول از هم خوابگاهی هام گرفتم قرض و الان تحویل میدم تا وام تسویه بشه و مشکل برطرف
اما خب منو ۴۸ ساعت بازداشت موقت نگه داشتن . اینو کجای دلم بزارم ؟ حتما به قاضی میگم . تا قاضی حال مافوق و رییس اون کلانتری رو بگیره .
خب انگار اول نوبت منه .
یالله...
چه جالب . عجب دادگاهی . اینجا عین همون دادگاهی هست که زنجانی رو اورده بودن...
چه جالب قاضی پرونده هم آقای هوویسه هست . شنیدم ته عدالته . خدا حفظش کنه . چه جالب قاضی سنواتی هم که تشریف دارند . خب قیام کنیم ...
قاضی : آیا اتهامات را میپذیری ؟
بله . دقیقا . یک به یک رو میپذیرم . ولی خب حرفهایی دارم . من برای تسویه بدهی الان همراه خودم پول رو تهیه کردم و آوردم . ...
قاضی چشمش افتاد به دستبندم و نگاهش سمت سرباز شلیک شد و با خشم تشر زد و گفت به سرباز ؛ تو اینو دستبند زدی آوردیش تا دادگاه؟
دیدی گفته بودم... میدونستم چنین صحنه ای رخ خواهد داد .
قاضی : سریع دو تا پابند هم بزنیدش بهش
چی؟ پا بند دیگه چرا ؟
مفسد اقتصادی؟ اختلال در نظام بانکی؟ پول فروش نفت رو چی کار کردم ؟ اینا چی میگن بهاره... ؟
توی آیینه ی روی دیوار نگاهی به خودم میکنم و بجای تصویر خودم تصویر بابک زنجانی رو میبینم که برام اخم کرده و بی اختیار خنده ام میگیره و اونم همزمان با من میخنده....
با وحشت از عمق خواب بیدار میشم ...
یادم باشه برم سفته ی ضمانت رو پس بگیرم . نباید هرگز مثبت فکر کرد چون اون وقت میشیم یکی عین بابک زنجانی ...
همون بهتر که با بهاره کات کنم . یا شاید حتی ترک تحصیل کنم و برگردم کردستان سر زمین کشاورزی کار کنم و بی خیال دختر شهری ها بشم . بهتره با همون سکینه دختر ایرج میرزا ازدواج کنم . پدرشم یک هکتار زمین داره و گفته قراره بده به داماد آینده اش....
در همین افکار هستم که صدای بلند گوی داخل بند ۲۰۵ زندان اوین پیج میکنه ؛
بابک زنجانی به قسمت زیر هشت مراجعه کن ملاقاتی داری...
اگرمثبت باشید و مثبت بمانید،
انسان ها و اتفاقات مثبت به سوی
شما جذب خواهند شد…
پیوند به وبسایت دوستان داستان کوتاه
سخت ترین کار دنیا، آزاد کردن اسیرانی است که زنجیرهای خود را می پرستند. سخت ترین زنجیرها، زنجیرهای فکری است. در جامعه ای که خرد حاکم نیست، خردمندی، دقیقا معادل دردمندی است.
جملات زیبا در مورد خدا
برای دیدن زیبایی نیازی به بینایی نیست، خیلی چیزها را میشود با چشم دل دید. آدمهایی را می شناسم که چشمان زیبا دارند، اما زیبایی ها را نمی بینند و روشن دلی را میشناسم که تمام زیباییهای اطرافش را با چشم دلش می بیند.
جملات زیبا درباره زندگی
میشه کسی وجوددارد که سر راهتان سنگ پرتاب کند،این بشما بستگی داردکه با آن سنگها چه میسازید،پل یا دیوار. شما معمار زندگیتان هستیدسعی کنید معمارخوبی باشید
پیوند به وبسایت جملات جالب و عجیب 🔖
جملات زیبا و فلسفی
تقریبآ همه مردم بخشی از عمرشان را
در تلاش برای نشان دادن
ویژگی هایی که ندارند،
تلف می کنند.
جملات زیبا از بزرگان
شادترین رنگ را به زندگی بزن
نگاه مهربانت صورتی
اندیشه ات سبز
آسمان دلت آبی
وقلب مهربانت طلایی
زندگی زیباست
اگرآن را به زیبایی رنگ بزنیم
جملات زیبا و خواندنی
الگوی زیبایی برای دیگران باش….
سعی کن کسی که تو را می بیند، آرزو کند مثل تو باشد.
از عقیده برایش نگو! بگذار با پایبندی تو آن را بپذیرد.
از عبادت برایش نگو! بگذار آن را جلوی چشمش ببیند.
از اخلاق برایش نگو! بگذار آن را از طریق مشاهده ی تو بپذیرد.
از تعهد برایش نگو! بگذار با دیدن تو، از حقیقت آن لذت ببرد.
“بگذار مردم با اعمال تو خوب بودن را بشناسند نه با حرفهایی که درباره ی خودت میزنی!
وبسایت جملات برگزیده از شین براری
جملات زیبا و کوتاه از شین
اگر روزی به کسی محبت کردید،
باور داشته باشید که هرگز نخواهد توانست از یاد ببرد،
ماندگارترین اثر هنری انسان
محبت است
جملات زیبا و دلنشین
در این عمری که میداﻧﻲ
فقط چندی تو مهماﻧﻲ!
به جان و دل تو عاشق باش
رفیقان را مراقب باش
مراقب باش ﺗﻮ به آﻧﻲ
دل موری نرنجاﻧﻲ
که درآخر تو میمانی و
مشتی خاک که از آﻧﻲ
وبلاگ پیوند به دوستان داستان نویس
جملات زیبا در مورد زندگی
در مقابل تقدیر خداوندمثل کودکی یک ساله باش…
وقتی او را به هوا می اندازی، می خندد…
چون ایمان دارد که تو او را خواهی گرفت…
جملات زیبا در مورد خدا
بیشتر رنجی که می کشیم نه توسط چالشهای واقعی زندگی
بلکه توسط مشکلات جعلی ای که ذهن تولید کرده است…
جملات زیبا درباره زندگی
درست جایی که هم اکنون هستی همان جایی است که می بایست باشی
با آن نجنگ
از آن فرار نکن
محکم بایست
نفسی عمیق بکش.
یکی دیگر
یکی دیگر
حالا از خودت بپرس
چرا جهانم اینگونه است؟
لازم است چه چیزی را تغییر دهم؟
او به حرفهایی که از اشخاص باتجربه شنیده است ، بیشتر توجه میکند. همان حرفهایی که در باب ، تقدیر و قسمت انسانها در امر ازدواج ، گفته میشود او...