خودکشی نویسندگان ایران زمین،  و رهایی روح از اسارت کالبد
خودکشی، به‌ویژه خودکشی یک نویسنده، چنان واقعهٔ منکوب‌کننده‌ای است و در کلیتش آنچنان مبهوتمان می‌کند که ما را از توجه به جزئیات و پیشینهٔ ماجرا بازمی‌دارد. آمادگی‌مان را برای توجیه دیگر اعمال نویسندگان فراموش می‌کنیم و به عبارات سحرآمیزی چون «الههٔ خونخوار» برای توصیف خودکشی متوسل می‌شویم. شاید بد نباشد که شیوه‌مان را عوض کنیم و ایدهٔ خودکشی را آن‌چنان که هست بپذیریم. حتی خودکشی نویسندگان هم به‌رغم همهٔ ظرفیتی که برای تقدیس‌شدن دارد، یک عمل انسانی است. خودکشی تنها تجسم یک انتخاب از میان چند آلترناتیو است و بر اساس همان انگیزه‌های انسانی صورت می‌گیرد که بر دیگر انتخاب‌هایمان حکم‌فرماست؛ هرچند که ما در اینجا با انتخابی برای خاتمه‌بخشیدن به خود «انتخاب» روبرو باشیم.[۲]
خودکشی پدیده‌ای مبهم و آشفته‌کننده است. به‌دلیل ناتوانی دیگران در درگیری مستقیم با جهان ذهنی شخص اقدام‌کننده به خودکشی این طور به‌نظر می‌رسد که خودکشی از تبیینی آسان طفره می‌رود. بدون شک خود چالش فهم خودکشی به‌تنهایی مسئول آرایهٔ وسیعی از گرایش‌ها نسبت به خودکشی بوده که در تاریخ تفکر یافت شده‌است: دست‌پاچگی، انکار، تکریم قهرمانانه، همدلی، خشم، محکومیت اخلاقی یا دینی. این گونه به‌نظر می‌رسد که پرسش‌های مشخصی دربارهٔ خودکشی دست‌کم تا اندازه‌ای خارج از قلمرو علم قرار می‌گیرند. برای درک دقیق‌تر این پدیده گریزی از توسل به ادبیات و حتی فلسفه و روان‌شناسی نداریم. بنا به نظریهٔ انطباق در روانکاوی، تمامی رفتارهای انسان سازگار هستند یا به بیان دقیق‌تر می‌توانند از نقطه‌نظر کار ویژه(function)‌شان برای سازگاری با واقعیت مورد بررسی قرار بگیرند و خودکشی نیز از این قاعده مستثنی نیست. انسان از میان انتخاب‌های گوناگون دست به آن انتخابی می‌زند که احساس کند به بیشترین مطالبات واقعیت درونی و بیرونی، به مقتصدانه‌ترین شکل پاسخ می‌گوید.[۳]    نویسنده سبک مدرنیته خاص که با ساختار شکنی هایش  توجهات اساتید و  صدای  منتقدین را به شکلی بی سابقه در اورده است  و هم اکنون نیز مدرس فن نویسندگی خلاق میباشد با نام مخفف    شین براریر  

  در مورد  عمل خودکشی  و تمایلات به انجام بلقوه چنین عملی   چنان متفاوت صحبت به میان میاورد که هر شنونده ی 

خام  و یا نوجوانی را  شیفته ی تجربه ی حس رهایی روح از جسم میکند ،  اکثر اثار وی با مبحث اثیری  و روح  و کالبد  گره ی کوری خورده،  

و همواره وی را محکوم به شستشوی حرفه ای  ذهن نوجوانان و مخاطبین پرشمار اثار انتزاعی اش میکنند  و  حواشی  انچنان پر رنگ 

و برجسته   تر از اصل مقوله ی نویسندگی اش شده که عواقبش دامنگیر وی شده و او را ممنوع القلم نموده...
بسیاری از کسانی که در مورد خودکشی مطالعاتی انجام داده‌اند، به‌ناچار برای توجیه خودکشی تنها به انگیزه‌های خارجی گوناگون متوسل شده‌اند. برخی ادعا کرده‌اند که خود عمل خودکشی به‌تنهایی منبع لذت است. مردن، اتحاد با مادری ازلی یا رسیدن به «نیروانا»ست. بازگشت به رحم مادر، کشتن خود، کشتن یک دشمن درون‌فکنی‌شده است. خودکشی برون‌ریزی خیال‌پروری‌های ما دربارهٔ انتقام و اعمال قدرت بر کسانی است که پس از ما زنده می‌مانند. ما می‌میریم و آن‌ها دچار اندوه می‌شوند. برخی دیگر با تحلیل شیوه‌ای که فرد با خودکشی از درد اجتناب می‌کند، انگیزه‌های خارجی دیگری برای آن یافته‌اند. انسانی که تصمیم به کشتن خود می‌گیرد، این کار را برای اجتناب از مرگی دردناک‌تر بر اثر بیماری یا برای پایان‌دادن به ملال افسردگی و یا برای خاتمه‌بخشیدن به سرافکندگی خویش در برابر خودِ آرمانی، که برای احساس ارزش به آن وابسته است، انجام می‌دهد. مسلماً کسانی که خودکشی می‌کنند، از یک احساس «بیچارگی» فرار می‌کنند. تنها می‌خواهند دست به کاری بزنند تا از «بی‌کنشی» که برای بعضی از مرگ نیز بدتر است، خلاص شوند؛ اما به‌نظر می‌رسد برای آنکه درکی دقیق‌تر از خودکشی نزد هنرمندان داشته باشیم، لازم است که از درون به این پدیده نظر افکنیم و خودکشی هر نویسنده را پدیده‌ای منحصربه‌فرد در نظر بگیریم.[۲]