در این مطلب به جلد نهم و دهم کتاب موفق کلیدر می پردازیم . و گریزی به جملاتش خواهیم زد .
مرجع وبلاگ تهران ناول لینک مرجع زیر 🔻
> Link here you are ... 🔗 klik click here 📚
حجم چشم گیری از جلد نهم به شخصیت های عباسجان و قدیر کربلایی خداداد اختصاص داده شده. وقتی که اهالی و مهمانان عروسی اصلان پسر بابقلی بندار در روستای قلعه چمن به کاراند، عباسجان در فکر پدرکشی افتاده، قافل از اینکه کربلایی خداداد همان دم دمای صبح عروسی به مرگ طبیعی فوت شده. گل محمد و یارانش به عروسی پسر بندار رفته و با اربابان و سردستهشان آلاجاقی دیدار میکند.
قرار میشود نجف سنگردی آزاد شود و در مقابل دختر حاج سلطانخرد به عقد بیگ محمد درآید. ارباب ها همنظر میشوند و علیه گل محمد توطئه میکنند، سلطانخرد از دادن دخترش به بیگ محمد سر باز زده و در امنیه بست نشسته. در تحولات سیاسی کشور، سوء قصد نافرجامی توسط گروهی از اعضای حزب توده علیه پادشاه وقت صورت میگیرد که بهانه ای برای سرکوب و فروپاشی خیزش های مردمی میشود. حکومت برای کشت و کشتار مخالفان توتالیتر از گذشته میشود و لات و گردنه بگیران را به جان مخالفان میاندازد و تشکیلات حزب و یاران ستار از جمله اکبر آهنگر یک به یک خونشان ریخته شده. سرهنگ بکتاش که جانشین سرگرد فربخش شده همراه با جهن خان یاغی که با حکومت همدست شده بهمراه سایر اربابان و مزدورها به جنگ با گل محمدها میروند، گل محمد یارانش را مرخص کرده و و در برابر لشگر دشمنان تنها مانده. ستار بر خلاف دستور حزبی مبنی بر عدم دخالت در قائله گل محمد به یاری وی میشتابد. گل محمد برای مبارزه روانه کوه میشود، جهن خانوار کلمیشی را گروگان گرفته و کوه را محاصره میکند و سرانجام گل محمد و یار باوفایش ستار بهمراه خان عمو و بیگ محمد کشته میشوند. خان محمد برادر ارشد گل محمد بنا به وصیت خان عمو بهمراه قربان بلوچ برای انتقام جان سالم در میبرد...
خب بالاخره خوندن کلیدر رو بعد از مدتها تموم کردم. بنظر من جلد نهم یه مقدار بی جهت کش داده شده بود اما جلد پایانی خوب و بجا نوشته شد و همین که از پایان یک رمان به این بلندی احساس خوبی داشته باشی کافیه. در واقع جلد دهم کتاب رنگ و لعاب سیاسی و موشکافانه ای از وقایع سیاسی دهه بیست بازگو کرد و نقش حزب توده برای بیداری طبقه کارگر و دهقان بروشنی قابل درک است! که در این بین نقش ستار پینه دوز فعال سیاسی(رجالی که هر وقت در جامعه آواهای خوشی به صدا درآمده متحول شده اما در خفقان روزگار منزوی و نیست میشوند) که از تحولات سیاسی جامعه سیاهی گرفته سربرآورده و در سروسامان دادن به خیزش گل محمد روستایی راهی شده که بمعنای واقعی کلمه همبستگی بین صفوف مختلف مردم ایران در ارتباط بوده و به قولی فوت کوزه گری استاد محمود دولت آبادی است.
-عنوان این کتاب کِلیدَر تلفظ میشه.
-کل ماجرای داستان کلیدر بر مبنای واقعیت نیست. آقای دولت آبادی در بسیاری از ماجراهای این داستان از ذهنیات خودش بهره گرفته، بطور مشخص در تحولات سیاسی تغییراتی اساسی شکل داده. و البته کشته شدن گل محمد بهشکل اعدام بوده.
-خود آقای دولت آبادی بارها گفته که کاملترین و بهترین اثرش بوده و هیچ وقت نمیتونه رمانی به این خوبی و اثرگذاری خلق کنه.
-مثل اینکه این کتاب بعد از "در جستجوی زمان از دست رفته" مارسال پروست لقب دومین رمان بلند جهان رو به خودش اختصاص داده.
-سبک این رمان با زاویه دید بیرونی و بشکل دانای کل روایت میشود.
-شخصیتهای ستار و قربان بلوچ رو از بقیه بیشتر با قهرمانهای سیاسی و مبارز ذهنیات خودم همسان میپنداشتم!
-از دیگر آثار مهم دولت آبادی جای خالی سلوچ، سلوک، زوال کلنل و نون نوشتن رو نباید به فراموشی سپرد.
+++
«پرهیز نزدیکترین کسان از هم نشانه سرمای زندگانی.»
«پنداری که مرگ، هرچه بیشتر به درون زندگی آدم رخنه میکند، آدم بیشتر از او میپرهیزد. چندان که حتی نادیده و نابودهاش میانگارد. بیش از همه، آدمی در ذلت و خواری از مرگ و مردن گریزان است و هر چند مرگ را به زبان آرزو کند اما آن را باور نمیدارد.»
«آدم در این مملکت فقط با دروغ میتواند روی پاهای خودش بایستد.!»
«همه زندگانی میکنند؛ اما فقط بعضیها زندگانی را میفهمند!»
«روز است و روز نیست. شب نیست و روز هم نیست. نه روشنایی مانده از روز نمودار و نه تیرهنای رسیده از شب، آشکار. نه آسمان به رخ هویدا و نه ابر و باد. همه هست و هیچ نیست؛ هیچ چیز روشن نیست. یک چیز را، بس یک چیز را کتمان نمیتوان کرد. اینکه هیچ چیز بر جا نیست؛ آشوب در دل ذرات، آشوب در ذرات، از خار تا مردمک چشم اسب. هر چه آرام، اما همه برآشوبیده.»
«ما برای زندگی و به عشق زندگی کشته میشویم؛ نه اینکه به عشق کشته شدن زنده باشیم.»
«این را دانستم و میدانم که آدم به آدم است که زنده است؛ آدم به عشق آدم زنده است خان عموی تو گل محمد تا امروز به تو زنده بوده است، به عشق تو زنده بوده است. پس نباید آن روزی که بی تو زنده باشد عموی تو، گل محمد! نباید آن روز و نباشد آن ساعت!»
«وقتی که زندگانی به راه پلشتی خواست کله پا بشود، پس زنده باد مرگ. وقتی که زندگی شایسته دست رد به سینه مرد گذاشت، پس خوشا مرگ